Wednesday, March 21, 2018

تعطیلی مهدکودک متخلف به دلیل بدرفتاری با کودک 3 ساله/ ضعف در مدارا علت وجود 15 میلیون پرونده در قوه قضاییه

به گزارش خبرنگار حوزه رفاه و تعاون گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ رویدادهای فروردین ماه سال گذشته سازمان بهزیستی کشور را در این بسته خبری مشاهده کنید.
تعطیلی مهد کودک متخلف به دلیل بدرفتاری با کودک 3 ساله احمد خاکی معاون امور اجتماعی بهزیستی استان تهران در نوزدهم فروردین ماه سال 96 از رأی کمیسیون نظارت بر مراکز غیر دولتی بهزیستی استان تهران مبنی بر تعطیلی موقت مهد کودک متخلف در جریان بدرفتاری با کودک 3 ساله خبر داد.

معاون امور اجتماعی بهزیستی استان تهران با اشاره به برگزاری جلسه کمیسیون نظارت بر مراکز غیر دولتی بهزیستی استان تهران، اظهار داشت: در جلسه اضطراری این کمیسیون موضوع بدرفتاری با کودک 3 ساله در یکی از مهدهای کودک شهر تهران در دستور کار قرار گرفت که پس از بحث و بررسی کارشناسی و مشاهده مستندات مربوطه، این کمیسیون با توجه به شکایت صورت گرفته از مهد نزد مراجع قضایی و تا صدور رأی و تصمیم‌گیری نهایی، رأی به تعطیلی موقت این مهد کودک متخلف داد.

وی با بیان اینکه این مهد کودک به طور غیر قانونی از مربی کارآموز استفاده کرده است، افزود: در بررسی‌های اولیه در زمان وقوع این اتفاق مشخص شد که مهد به صورت غیر قانونی از مربی کارآموز استفاده کرده است که در همان زمان اقدام به اخراج این فرد از آن محل شد.

معاون امور اجتماعی بهزیستی استان تهران تصریح کرد: با توجه به تخلف صورت گرفته و عدم نظارت دقیق مسئول قنی این مهد کودک بر امور این مهد، همچنین کمیسیون نظارت بر مراکز غیر دولتی نسبت به ابطال پروانه مسئول فنی این مرکز صدور رأی کرد.

وجود 15 میلیون پرونده در دستگاه قضا بیانگر ضعف حوزه مدارا است سید حسن موسوی چلک رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در همایش مددکاری اجتماعی و مدارای اجتماعی که بیست و هشتم فروردین ماه سال گذشته برگزار شد، گفت: وجود 15 میلیون پرونده در دستگاه قضا و آمار بالای زندانیان نشانگر ضعف جامعه در حوزه مدارا است.

وی اظهار کرد: خلأ و فقدان مدارای اجتماعی مشکلاتی زیادی را در جامعه ایجاد کرده است.

وی افزود: در سال‌های گذشته شعار روز مددکار مطالبه اجتماعی، مسئولیت اجتماعی و نظم اجتماعی در نظر گرفته شده بود و در سال 96 با بهره‌گیری از قرآن کریم شعار مدارای اجتماعی در نظر گرفتیم، زیرا در قرآن کریم بیش از 70 مرتبه از واژه مدارا استفاده شده است.

رئیس انجمن مددکاری اجتماعی گفت: وجود 15 میلیون پرونده در دستگاه قضایی کشور نشان می‌دهد که ما در جامعه در زمینه مدارای اجتماعی دارای ضعف هستیم و آمارهای طلاق، کودک آزاری و همسر آزاری این مسأله را تأیید می‌کند.

افزایش ۵۰ درصدی حقوق مددکاران در دستور کار دولت انوشیروان محسنی‌بندپی رئیس سازمان بهزیستی کشور در حاشیه همایش روز مددکار که چهارشنبه بیست و سوم فروردین ماه سال گذشته برگزار شد، در جمع خبرنگاران با بیان اینکه نقش مددکاران در برنامه ششم توسعه پررنگ دیده شده است، اظهار کرد: با بهره‌مندی و بهره گیری از تخصص مددکاران امروز دغدغه مسئولان کشور رشد آسیب‌ها شده، به همین دلیل با بهره‌گیری از کمک این افراد می‌توانیم نسبت به مهار، کنترل و پیشگیری از آن اقدام کنیم.

وی با بیان اینکه در روزهای پایانی سال گذشته، هیئت دولت مصوبه‌ای برای افزایش حقوق مددکاران داشت، افزود: پس از طرح در شورای عالی حقوق دستمزد، افزایش حقوق دستگاه‌هایی که تا به امروز مانند سازمان بهزیستی از این امتیاز برخوردار نشده‌اند، تصویب شد.

رئیس سازمان بهزیستی کشور ادامه داد: به شوراهای دستمزدها، پیشنهادات خود را مطرح کردیم تا بهزیستی از این ظرفیت و مصوبه برخوردار شود و حداکثر افزایش حقوق ۵۰ درصدی را برای نیروهای خود داشته باشد‌ و به همین دلیل افزایش ۵۰ درصدی حقوق مددکاران در دستور کار دولت قرار گرفت.

اورژانس اجتماعی در ۱۴۰ شهر کشور مستقر می شود انوشیروان محسنی بندپی رئیس سازمان بهزیستی کشور در همایش روز مددکاری که در بیست و سوم فروردین ماه سال کشور در سالن همایش مجموعه ورزشی تلاش برگزار شد، اظهار کرد: امسال اورژانس اجتماعی در ۱۴۰ شهر بالای ۵۰ هزار تن جمعیت مستقر می شود.

به گفته انوشیروان محسنی بندپی امروز شاخص‌های اجتماعی رو به صعود است، به همین دلیل به دنبال کاهش شاخص‌های آسیب‌های اجتماعی در جامعه هستیم و این اقدام در جهت مهار، کنترل و کاهش آسیب های اجتماعی صورت گرفته است.

تدوین نهایی بسته مددکاری در طلاق حبیب‌الله مسعودی فرید معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در مراسم گرامیداشت روز مددکار که چهارشنبه بیست و سوم فروردین ماه برگزار شد، با اشاره به شعار مددکار اجتماعی و مُدارای اجتماعی برای سال جاری، اظهار داشت: شعار فدراسیون جهانی، توسعه جوامع و پایداری محیطی است که باید به آن توجه شود.

وی با بیان اینکه سیاست اصلی در سازمان بهزیستی توسعه و حمایت از رشته های کاربردی است، افزود: رشته مددکاری مانند سایر رشته‌ها در طول زمان تغییر می‌کند تا بر اساس نیاز جامعه به‌روزرسانی شود.

معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور با بیان‌ اینکه در حال حاضر انجمن علمی مددکاری، انجمن مددکاری و پیشگام بهزیستی در این عرصه فعالیت خوبی دارند، تصریح کرد: این امر نشانگر آن است که قدرت چانه‌زنی در عرصه مددکاری در حال توسعه و گسترش است.

فرید به ۲ سیاستی که در حوزه مددکاری دنبال می‌شود، اشاره کرد و گفت: توسعه و حمایت از کارکرد مددکاران اجتماعی که در قالب طرح نماد در آموزش و پرورش بوده در ۶ استان به صورت پایلوت اجرا می‌شود که این امر یکی از این مهمترین سیاست‌های ما محسوب می شود.

وی ادامه داد: همچنین مددکاری در طلاق نیز در حال تدوین نهایی است و کلینیک‌های مددکاری نیز در کنار ما برای کاهش معضل طلاق حضور دارند.

افزایش مستمری مددجویان انوشیروان محسنی بندپی رئیس سازمان بهزیستی کشور در همایش مددکاری اجتماعی و مدارای اجتماعی، که بیست و هشتم فروردین ماه سال گذشته برگزار شد، از افزایش مستمری مددجویان بهزیستی و برخورداری 11 میلیون نفر از بیمه سلامت خبر داد.

محسنی بندپی عواملی از جمله فقر، باند بازی و بی عدالتی را جزء عواملی نام برد که شرایطی فراهم کرده است که شاهد گسست اجتماعی باشیم و چیزی که باعث افزایش ارتقای پایداری اجتماعی می‌شود همبستگی اجتماعی، ارتقای شاخص‌های اجتماعی و تامین اجتماعی و تحمل پذیری است و یکی از رشته ها و تخصص ها که می تواند در این زمینه اثر بخش باشد قطعاً علم مددکاری اجتماعی است.

رئیس سازمان بهزیستی با بیان اینکه در طول این سال‌ها برخورداری 11 میلیون نفر از افراد حاشیه‌نشین کم برخوردار از بیمه سلامت، افزایش مستمری مددجویان بهزیستی و کمیته امداد را شاهد بودیم، تصریح کرد: در حال حاضر مستمری یک خانواده تک نفره از 50 هزار تومان به 159 هزار تومان افزایش پیدا کرده است که این مسأله نقش موثری در افزایش سلامت روان افراد دارد.

Saturday, March 3, 2018

زندگی پررنج دخترکان در یک چال، در زمینی بایر در مرکز شهر زابل


جامعه > آسیب‌ها - ایران نوشت: فصل درس و مدرسه امسال برای «یگانه» و «حنانه» با رنج و اندوه همراه بود. پیش‌تر که صحبت از ماه مهر و مدرسه و نشستن روی نیمکت کلاس درس به میان می‌آمد، چهره‌های‌شان می‌شکفت و شوق مهر وجودشان را می‌انباشت؛ اما امسال خبری از این ذوق و شوق نبود.


دست‌های خالی پدر و آوارگی و بی‌خانمانی‌شان و به‌دنبالش نگاه‌های سنگین و کنایه‌های بچه‌های مدرسه، ریشه هر ذوقی را در وجودشان خشکانده بود. بچه‌هایی که شاهد زباله گردی پدر این دو دختر بودند و سرافکندگی ناشی از کلوخ نشینی و چال خوابی شان، باعث شد تا از مدرسه روگردان باشند و هر روز با حسرت مدرسه رفتن بچه‌ها را تماشا کنند.

حالا چند ماهی است که زندگی آنها با چال خوابی همراه شده است، چاله‌ای که چاردیواری خانه‌شان شده و تنها به اندازه نشستن جا دارد؛ این تصویری است که این روزها در تقاطع خیابان کارگر و هامون در شهر زابل به چشم می‌خورد. زمین بایری در حصار تیغه‌های نیم بند آجری حالا مأمن غیر ایمن خانواده‌ای چهار نفره است که با کندن یک چاله به‌عنوان خانه[!] در شرایطی غیرانسانی به اصطلاح زندگی می‌کنند. چاله‌ای که کمتر از یک قبر نیست و تنها می‌توان شب را نشسته در آن به صبح رساند. دو دختر این خانواده امسال از تحصیل محروم مانده‌اند. یگانه با وجود آنکه تا کلاس سوم ابتدایی درس خوانده است اما به ناچار با ترک مدرسه این روزها همسایه خاک و سنگ و آجر شده است.



پدر هر روز در میان زباله‌های شهر با جمع‌آوری ضایعات به‌ دنبال لقمه نانی است. چهره معصوم یگانه و حنانه را می‌توان از پشت صورت آفتاب سوخته آنها بخوبی حس کرد. داشتن سقفی بالای سر تنها آرزویی است که یگانه با بغض آن را بیان می‌کند. می‌گوید، از اینکه شب‌ها مجبوریم در این چاله و میان خاک‌ها بخوابیم غصه می‌خورم. من دیگر ترسی از مرگ و قبر ندارم زیرا در این روزها آن را همراه خواهر کوچکم و پدر و مادرم تجربه می‌کنیم. حرف‌های یگانه بغض را در گلو می‌شکند! و تو را به فکر وامی دارد که زندگی در این چال حق این دو فرشته نیست.

طعم تلخ فقر

10 بهار را پشت سر گذاشته است اما بخوبی معنی فقر را می‌داند. سفره خالی و سرپناهی که هیچ شباهتی به‌خانه ندارد تصویری است که هر روز برای او تکرار می‌شود. ماه مهر امسال برای او معنایی نداشت. باید ترک تحصیل می‌کرد تا پدر بیشتر از این شرمنده نباشد. هنوز هم کیف مدرسه‌اش را هر جا که می‌رود با خودش می‌برد. وقتی می‌خواهد از آرزوهایش برای من بگوید اشاره‌ای به داشتن اسباب‌بازی یا غذا و لباس نمی‌کند و تنها خواسته‌اش سرپناهی است تا بتواند برای یک بار هم که شده پاهایش را براحتی دراز کند.

یگانه با همان زبان کودکانه‌اش از رنجی گفت که چند ماهی است همراه خواهر و پدر و مادرش تحمل می‌کند. ما در روستای ده کوه در اطراف کوه خواجه زندگی می‌کردیم. پدر کارگر میدان تره بار بود و ما هم در یک خانه روستایی مستأجر بودیم. زندگی با سختی می‌گذشت اما به هر حال سپری می‌شد. دختر اول خانواده بودم و بخوبی می‌فهمیدم که پدر با وجود کار زیاد درآمد زیادی ندارد. هفت ساله که شدم برای تحصیل به مدرسه روستایی که با ما فاصله زیادی داشت می‌رفتم، اما شوق و ذوق درس و مدرسه باعث می‌شد تا متوجه دور بودن مسافت نشوم. ما مستأجر بودیم و پدر به سختی کرایه هر ماه را تأمین می‌کرد. پدر تلاش می‌کرد در قطعه زمین کوچکی که خارج از روستا داشت خانه‌ای بسازد تا ما هم طعم شیرین داشتن خانه را بچشیم و برای تأمین هزینه‌های ساخت این خانه مجبور شد ماشین را بفروشد اما کسی که این ماشین را خرید کلاهبرداری کرد و به این ترتیب ما آواره شدیم. صاحبخانه‌ای که ما در آنجا مستأجر بودیم خانه را فروخت و ما باید آنجا را خالی می‌کردیم. پدر بیکار شده بود و از طرف دیگر کسی را هم نداشتیم کمک کند و به ناچار از این خانه بیرون آمدیم.



یگانه در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد، ادامه داد: امسال دیگر خانه‌ای نداشتیم و من هم نتوانستم به مدرسه بروم. خیلی برایم سخت بود وقتی می‌دیدم همکلاسی‌ها لبخند به لب به مدرسه می‌روند و من نمی‌توانم به مدرسه بروم. وقتی از آن خانه بیرون آمدیم تا مدتی آواره بودیم، در شهر زابل جایی برای زندگی نداشتیم. پدر این زمین را که اطراف آن با آجر پوشانده شده است پیدا کرد. در بخشی از این زمین که ماسه و خاک ریخته شده است چاله‌ای حفر کرد و با پارچه‌های کهنه روی آن را پوشاند. بیش از 50 روز است که در اینجا زندگی می‌کنیم. فضای این چاله به‌ اندازه‌ای است که تنها می‌توانیم کنار هم بنشینم و تا صبح باید نشسته بخوابیم. پدر در این مدت در میان زباله‌ها ضایعات جمع‌آوری می‌کند و من و خواهرم با سطل به‌ دنبال پیدا کردن آب می‌رویم. چند بار مخفیانه جلوی در مدرسه رفتم و بچه‌ها را در حال بازی در حیاط مدرسه تماشا کردم. چند بار آنها با طعنه به من گفتند که پدرت را در حالی که در میان زباله‌ها دنبال ضایعات بود دیده‌ایم. از شنیدن این حرف‌ها ناراحت می‌شوم. تنها آرزوی من این است که خانه‌ای داشته باشیم و من با خیال آسوده بتوانم یک شب آسوده بخوابم.

حنانه امسال باید در کلاس اول ابتدایی درس می‌خواند. علاقه زیادی به درس دارد و همیشه از من درباره مدرسه سؤال می‌کند ولی او هم مثل من نتوانست امسال به‌ مدرسه برود. هفته‌هاست که حمام نرفتیم و در اینجا خبری از سرویس بهداشتی نیست. دلم برای مادرم می‌سوزد که تنها فکرش این است که چیزی تهیه کند تا تحت عنوان غذا به ما بدهد. ‌ای‌کاش این روزهای تلخ و سیاه ما هم پایانی داشت تا معنی واقعی زندگی را می‌چشیدیم.

شب‌های تاریک



دیدن چهره آفتاب‌سوخته و رنگ‌پریده بچه‌ها برای یک پدر بسیار سخت و دشوار است. می‌گوید در شهر زابل غریب است اما چرا یک ایرانی باید در جمع مردم کشورش غریب باشد. علی معصومی 36 بهار را پشت سر گذاشته است اما چهره‌اش حکایت از سال‌ها درد و رنج دارد. کارگر میدان تره‌بار بود اما دستمزد پایین و بیماری اجازه کار کردن به او نداد.

می‌گوید از اینکه نتوانستم بچه‌هایم را در مدرسه ثبت‌نام کنم شرمنده آنها هستم. سال‌ها در یک خانه روستایی اجاره‌ای زندگی می‌کردیم و 30هزار تومان کرایه می‌دادیم. همه تلاش من این بود که بتوانم سرپناهی برای خودمان درست کنم اما همه سرمایه‌ام ماشین وانتی بود که با آن کار می‌کردم و مجبور شدم بفروشم. متأسفانه کسی که ماشین را از من خرید کلاهبردار بود و همه پول‌هایم بر باد رفت. خانه‌ای که می‌خواستم بسازم در یک روستا بود و مجبور شدیم آن را نیمه کاره رها کنیم. دیگر جایی برای زندگی نداشتیم و آواره خیابان‌ها شدیم. به خاطر دو دختر خردسالم نمی‌توانستیم شب‌ها در خیابان بخوابیم و به ناچار به اینجا آمدیم. در میان پشته‌ای از خاک این چاله را حفر کردم تا دست‌کم از سرمای استخوان‌سوز نلرزیم و کمی در امان بمانیم. اینجا مثل یک قبر می‌ماند و فشار آن کمتر از فشار قبر نیست. متأسفانه هیچ ارگانی از ما حمایت نمی‌کند و به همسرم می‌گویند یا باید از شوهرت طلاق بگیری و سرپرست خانواده شوی یا شوهرت باید مرده باشد که بتوانیم به شما کمک کنیم. در اینجا خبری از کشاورزی نیست و مردم روستاها به‌ دلیل کم آبی زمین و خانه‌هایشان را می‌فروشند و به شهر می‌روند و به همین دلیل هیچ کشاورزی کارگر نمی‌خواهد. برای تأمین پول غذا هر روز ضایعات جمع‌آوری می‌کنم و می‌فروشم. زندگی در این شرایط برای ما سخت است و به ناچار در این چاله زندگی می‌کنیم. صاحب این زمین نیز چند بار با اعتراض از ما خواسته است که از اینجا برویم اما کجا می‌توانیم برویم. نوروز امسال برای ما رنگ و بویی ندارد و‌ای کاش می‌شد که بیشتر از این شرمنده یگانه و حنانه نباشم.