Tuesday, June 26, 2018

پدر دانش آموز ۱۵ ساله کوهدشتی؛ دخترم را برای تحصیل به مدرسه فرستادم، نه میدان جنگ

۱۳۹۷/۰۴/۰۳
فاطمه بر اثر انفجار در یکی از دبیرستان‌های کوهدشت آسیب دیده‌ است. ۱۵ سال دارد و حالا با یک دست، یک چشم و یک پا زندگی می‌کند.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از تسنیم، دست‌ راست را زیر پتو پنهان کرده است. جای خالی دستش که ۱۱۷ روز پیش قطع شده، باندپیچی شده‌ است. اثر ترکش و سوختگی حادثه روی بدنش است، همان حادثه‌ای که اسفند سال گذشته او را خانه‌‌نشین زخم ‌و سوختگی کرده‌است. سه‌شنبه ۸ اسفند۹۶ بود که انفجاری در دبیرستان حجاب کوهدشت رخ داد.

دود و آتش راهروی دبیرستان را گرفته‌بود. صدای مهیب انفجار دانش‌آموزان را سرجایشان میخکوب کرد. فاطمه همراه با ۲ نفر از همکلاسی‌هایش به‌درخواست معلم پرورشی می‌خواستند برگه‌هایی را به تابلوی دبیرستان نصب کنند که شی‌ای فلزی او را زخمی می‌کند.

فاطمه شی را از روی زمین دبیرستان برداشته بود تا با آن میخی را به تابلو بکوبد. شی در ضربه چهارم که با میخ اصابت می‌کند، در آغوشش منفجر می‌شود. شدت انفجار او را به سقف کلاس پرورشی پرتاب می‌کند. مثل پرنده‌‌ای از زمین بال می‌گیرد و غرق در خون بر زمین فرود می‌آید.
متلاشی از زخم‌ و خون

صدای انفجار به‌حدی شدت دارد که فاطمه فکر می‌کند کر شده‌است. در میان گیجی زخم پی می‌برد که یک دستش نیست. از معلم پرورشی می‌خواهد که دست قطع‌شده‌اش را در جیبش بگذارد.

موج انفجار مچ دست راست فاطمه را در همان محل حادثه قطع می‌کند. ۲ دانش‌آموز دیگر نیز به نام‌های کبری ابوالوفایی و پریسا طاهری در این انفجار زخمی می‌شوند. آسیب آن‌ها اندازه فاطمه عمیق نیست. در همان ‌روز حادثه از بیمارستان کوهدشت ترخیص می‌شوند.

فاطمه رضایی دختر ۱۵ساله‌ای که در دبیرستان دخترانه حجاب کوهدشت آسیب دید، دست راستش بر اثر این انفجار قطع شده‌است. پا و دست چپش از هم پاشیده شده است. صورت و چشم چپش آسیب دیده و ده‌ها ترکش هم به بدنش اصابت کرده‌است.

شدت انفجار که او را نقش بر زمین می‌کند، با آمبولانس از بیمارستان امام‌خمینی کوهدشت به بیمارستان خرم‌آباد و از آن‌جا با بالگرد به بیمارستان امام‌حسین تهران اعزام می‌شود. جراحت‌های عمیق باعث شده تا گوشت ‌و پوست از بدن او کنده شود.

در ادامه گفت‌وگو با پدر فاطمه، درباره زندگی این روزهای دخترش می‌آید؛

فاطمه کلاس چندم است؟

پدر فاطمه: “دخترم هنوز پانزده‌سالش تمام نشده.‌ سال آخر متوسطه را می‌خواند. فاطمه در انجمن‌های مختلف فعالیت داشت. از وقتی که روی تخت بیمارستان افتاده، حتی نمی‌تواند ذره‌ای بدن خود را تکان بدهد. خودم در جنگ کشته شدن همرزمانم را دیده‌ام که بسیار وحشتناک‌تر از موقعیت فاطمه بود و حتی قابل مقایسه نیست، اما من دخترم را برای تحصیل به مدرسه فرستاده بودم، نه میدان جنگ”.

چه زمانی از مصدومیت فاطمه مطلع شدید؟

پدر فاطمه: “در روز ۸ اسفند۹۶ با من تماس گرفتند که دخترم در بیمارستان بستری است. در ساعت‌های نخستینِ حادثه علت انفجار را ترکیدگی شوفاژ اعلام کردند. وقتی به بیمارستان رسیدم، فاطمه به‌شدت آسیبب دیده‌بود. دست راست، چشم و پایش جراحت داشت. چشم چپ او در آن‌ روز نمی‌دید. در این ۵۰ سال زندگی‌ام، سخت‌ترین روز برایم لحظه‌ای است که دخترم را با آن شدت آسیب در بیمارستان دیدم. هزاربار آرزوی مرگ کردم. گاهی وقت‌ها فاطمه مرا دلداری می‌دهد که با یک چشم هم می‌شود دنیا را دید”.

علت انفجار در دبیرستان حجاب کوهدشت مشخص شده‌است؟

پدر فاطمه: “نیروی انتظامی در همان ‌روز حادثه یک شی فلزی را از محل حادثه پیدا کرده‌بود. طبق اظهارنظرها این شی یک خمپاره بود. فاطمه فکر می‌کرد در روز حادثه دچار برق‌گرفتگی شده‌است. او هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کرد که شی در دستش یک ماده منفجره جنگی باشد. از مسئولان انتظار داریم به شرایط ایمنی مدارس رسیدگی و نظارت داشته باشند. آیا جای مواد منفجره در مدرسه‌ است؟”

چرا ادامه مداوا در تهران انجام شد؟

پدر فاطمه: “دخترم از بیمارستان کوهدشت به بیمارستان خرم‌آباد اعزام شد. شریان دست چپ فاطمه قطع شده‌بود و در بیمارستان خرم‌آباد درمان او با موفقیت پیش نمی‌رفت. به‌حدی حال فاطمه وخیم بود که ۱۶ روز فقط عفونت از بدن او خارج می‌شد. با بالگرد که به بیمارستان امام‌حسین تهران اعزام شدیم، دخترم تا ۶ روز به‌ کما رفت”.

مداوای فاطمه در تهران چگونه پیش می رود؟

پدر فاطمه: “پیوند پوست فاطمه باید در یک بیمارستان فوق‌تخصصی انجام می‌شد، بنابراین تصمیم به اعزام او از بیمارستان امام‌حسین به بیمارستان ۱۵خرداد گرفته شد. بعد از چند روز درمان به ما گفتند که چون محیط بیمارستان ممکن است سبب پس‌زدن عمل پیوند شود، می‌توانیم او را از بیمارستان ترخیص کنیم”.

الان حال فاطمه چطور است؟

پدر فاطمه: “تنها جایی که می‌تواند در بدن دخترم تکان بخورد، پای راست اوست. دست چپ او گرافت شده است. دست راست قطع است. پای چپ هم از زانو به پایین ماهیچه ندارد و هنوز پیوند ماهیچه انجام نشده است. ترکشی در نزدیک چشم چپ فاطمه است و اگر خارج شود، احتمال نابینایی چشم او وجود دارد. در هنگام جراحی فاطمه توجهی به ترکش‌ها نشده‌است. دست راست او در بیمارستان خرم‌آباد درست جراحی نشده و حالا دوباره باید قطع و جراحی شود. تا زمانی که گوشت ‌و پوست به استخوان‌های فاطمه پیوند نخورد، پزشکان هیچ‌کاری برای مداوای او نمی‌توانند انجام بدهند. او حتی در تحویل سال نو هم روی تخت بیمارستان بود. نمی‌دانم آینده او با یک‌دست و یک‌چشم چگونه خواهد گذشت؟ دخترم با شی‌ای جنگی مجروح شده، چرا آموزش‌وپرورش او را تحت‌پوشش بنیادشهید قرار نمی‌دهد؟ این بچه زندگی‌اش تمام شد. تباه شد”.

امکان بهبود حال فاطمه وجود دارد؟

پدر فاطمه: “از وقتی که برای مداوای دخترم به تهران آمدیم، در یک اتاق از خانه فرهنگیان ساکن هستیم. در این مدت که دخترم روی تخت است، پرستار سعید جلالت پانسمان فاطمه را انجام می‌داد. او زمان‌های پانسمان به خانه فرهنگیان می‌آمد. با صبر و مهربانی از سلامتی دخترم مراقبت می‌کرد. قدردان زحمت‌های این پرستار هستم. سلامت فاطمه بر اثر انفجار از بین رفته‌است. سلامتی فاطمه خیلی برایم ارزش دارد، اما نمی‌دانم با این وضعیت چگونه می‌شود او را دوباره به‌سلامت ببینم؟ دخترم اگر برای درمان به خارج از کشور اعزام شود امکان درمان او هست، اما با این دستِ تنگ و بیکاری این روزها نمی‌توانم او را اعزام کنم. یک یاعلی است و دست‌هایی که می‌توانند برای سلامتی فاطمه کاری کنند”.

در این مدت چگونه امرار معاش می‌کنید؟

پدر فاطمه: “جانباز ۲۰ درصد جنگ هستم، اما هیچ حقوقی دریافت نمی‌کنم. در کوهدشت صافکاری دارم. ۴ ماه است که کارم تعطیل شده، اجاره خانه و دکان عقب افتاده‌است. در این مدت درمان، کرایه رفت‌وآمد و تهیه مواد غذایی با خودمان است و حتی از دادن یک ویلچر به دخترم دریغ شده‌است”.

از طرف آموزش‌وپرورش یا مسئولان در مورد وضعیت فاطمه پیگیری شده‌است؟

پدر فاطمه: “از مسئولان انتظار داشتم که در مورد وضعیت جسمانی دخترم رسیدگی داشته باشند. در این مدت به‌جز گودرز کریمی‌فر، مدیرکل تعاون و پشتیبانی وزارت آموزش‌وپرورش هیچ مسئولی از لرستان و شهرستان کوهدشت جویای احوال فاطمه نشده‌است. تا الان تمام درمان دخترم با دفترچه جانبازی خودم انجام شده‌است. آموزش‌وپرورش ۱۰میلیون‌تومان برای مداوای فاطمه پرداخت کرده، از این مبلغ همسرم ۲ بار برای دخیلِ شفا به مشهد رفته است. از سوی آموزش‌وپرورش فعلاً توضیحی به ‌ما داده نشده‌است. از لحاظ قانونی پیگیر هستیم”.

این روزها زندگی برای فاطمه در یک‌چشم، یک‌دست و یک‌پا خلاصه شده‌است. مادر و پدرش شب‌ها را تا صبح نمی‌خوابند. حواس نگاه‌شان روی او بیدار می‌ماند. کلمه‌های پدر مضطرب و بریده‌بریده خارج می‌شوند. او افراد بسیاری را در جنگ دیده که گلوله و مین جان‌شان را گرفته‌است، کسانی که می‌گوید عزیز بودند.

حالا جنگ نیست، برای او یک دنیای سیاه‌وسفید است و زندگی در وضعیت قرمز. دختری که بدون دست، بدون پا و بدون چشم در گوشه‌ای غریب روی تخت است و روزهای نگون‌بختی که آن‌ها را در سال نو تحویل نکرد.

No comments:

Post a Comment